راه و روش باکلاس شدن چگونه است!؟

راه و روش باکلاس شدن چگونه است!؟

چطوری‌ باکلاس باشم و مدرن زندگی کنم؟

چطوری‌ می‌توانم با همکارم ارتباط موثر برقرار کنم؟ - چطوری‌ می‌توانم کنکور قبول شوم؟ - چطوری‌ می‌توانم…..؟

داستان از این قرار است که در ماه‌های اخیر، دوستان ما هرزمانی‌که صندوق پیامک‌ها را بررسی می‌کردند، با انبوهی از این پیام‌ها مواجه می‌شدند که در آن شما دوستان بزرگوار از ما ‌سوالات مختلفی پرسیده بودید و خواهان جواب بودند، اما به علت ضیغ جا‌‍!‌‍ ما نمی‌توانستیم درست به وظیفه‌مان عمل کنیم و بسیاری از این ‌سوالات عملا‌ بدون پاسخ می‌ماند.

این بود که پس از جلسات متعدد و بررسی‌های مختلفی که انجام شد، تصمیم گرفتیم که از این شماره کلا‌ دو صفحه را به مقوله‌ پرطرف‌دار «چطوری‌ها‌‍!»

اختصاص دهیم و در آن با زبان شیرین طنز، تجربیاتمان را در حوزه‌های مختلف در اختیارتان بگذاریم.

موفقیتی‌های عزیز‌‍!‌‍

اگر شما هم «چطوری‌» خاصی مد نظر دارید، حتما‌ ازطریق پیامک با ما در میان بگذارید تا در اولین فرصت به آن بپردازیم.‌‍ با احترام‌‍!

.

اصل اول: چند کلمه انگلیسی یادبگیرید‌‍!

اگر پرداخت هزینه هر ترم کلاس زبان برایتان مشکل است، اما می‌خواهید باکلاس‌تر از دخترخاله‌جان «تافل»‌دارتان باشید، بهتر است یک‌سری کلماتی را که بار کلاسشان زیاد است، حفظ کنید و در مواقع لزوم آن‌ها را به کار ببرید‌. حواستان باشد فرمولش این است که نباید معادل فارسی کلمه یادتان بیاید و بعد کمی مکث بگویید: «امممم، می‌دونی… امممم…اوه اینجا خیلی نایس هست‌‍‌‍! چی می‌گین شما؟ آها قشنگ!»
این برای وقتی است که می‌خواهید ثابت کنید‌ انگلیسی را خیلی خوب بلد هستید. در مواقع عادی که به‌اجبار‌ فارسی حرف می‌زنید، می‌توانید با به‌کاربردن ترجمه بعضی عبارات بگویید که خیلی خفن هستید و فیلم هم زیاد می‌بینید‌؛ مثلا صدایتان را کمی شبیه دوبلور‌ها کنید و یکی به شانه فرد مقابلتان بزنید و بلند بگویید: «آره خودشه پسر‌‍‌‍! هی پسر تو معرکه‌ای!»
راه‌های دیگری هم وجود دارد که بیشتر بستگی به خلاقیت خودتان دارد‌؛ مثلا به جای ترافیک بگویید « ترَّفیک» (با ساکن روی حرف ت و تشدید روی ر) یا به‌جای ساندویچ بگویید «سَندویچ» ( با فتحه روی سین).
همان‌طور که گفتم، این راه‌ها بیشتر بستگی به تلاش خودتان دارد‌. هرقدر تلاش کنید، به همان اندازه آش باکلاس‌بودنتان را می‌خورید‌‍‌‍!

.

اصل دوم: لباس‌های مارک بپوشید!

حتی شده تقلبی‌‍‌‍! فقط حواستان باشد که هم مارکش معروف باشد‌ و بزرگ هم چاپ شده باشد‌.
یک‌طوری هم بپوشید که مارکش بیفتد بیرون‌‍‌‍!
یعنی انگار مارک اشتباهی از لباستان بیرون افتاده است‌؛ به‌‌طوری‌که اگر یک نفر از دور شما را ببیند، بتواند مارک لباستان را تشخیص دهد‌؛ خب این بهتر از آن است که فکر کنند لباس‌های ارزان می‌پوشید‌‍‌‍!
بعد همه فکر می‌کنند شما خیلی خرج لباس خود کرده‌اید.
آرام‌آرام راه بروید و به‌هیچ‌وجه عینک‌دودی‌تان را درنیاورید.
 عینک‌دودی را هم می‌توانید از دست‌فروش‌های میدان ولی‌عصر تهیه کنید‌؛ اصلا مهم نیست‌؛ درواقع آنچه مهم است، آن است که اسم شرکتش کنار دسته مشخص باشد‌. اگر هم کسی از شما دراین‌باره پرسید، بگویید در سفر آخرتان به پاریس آن را خریدید و خرید از ایران که به درد نمی‌خورد؛ چون همه‌چیز اینجا «فِیک» است‌‍.
اگر هم کسی لباس هم‌مارک با شما داشت، حتما به او ثابت کنید که سرش کلاه گذاشته‌اند و جنس تقلبی به او انداخته‌اند؛ چون قیمت اصل آن ده‌برابر این است.
در راستای نکته قبلی، شیک‌تر است اگر به‌جای مارک بگویید «برند»‌.

.

صل سوم:حرف‌های بی‌معنی بزنید!

این دیگر خودِ خودِ کلاس است‌؛ طوری حرف بزنید که هیچ‌کس نفهمد‌. اصلا سعی کنید از نویسنده‌های معروف نقل‌های عجیب‌وغریب کنید. از نقل‌قول‌های «چخوف» و «کافکا» بگیر تا «دکتر شریعتی» و «کوروش کبیر»‌.
سعی کنید در بیشتر شبکه‌های اجتماعی عضو باشید و آنجا مدام به عوام جامعه فحش بدهید و با بقیه بحث کنید و آخرش هم فقط بگویید: «تو اصلا می‌دونی کوروش کی بود؟‌‍!‌‍» اصلا هم مهم نیست چند تا کتاب تاریخی خوانده‌اید‌؛ چون باید طوری حرف بزنید که دیگران فکر کنند شما خیلی اهل مطالعه‌اید‌.
تمام کافه‌های تهران را هم باید بلد باشید. بروید در یک کافه تاریک بارانی‌تان را روی دسته صندلی آویزان کنید و قهوه تلخ بدون شکر سفارش بدهید و مدام سرفه کنید و درباره جایگاه اگزیستانسیالیست‌ها در ادبیات پست‌مدرن در غرب سوسیالیست بحث کنید‌!

.

اصل چهارم: الکی مثلا شما وقت ندارید‌‍‌‍!

آدم‌ها را منتظر بگذارید و هیچ تماسی را بار اول جواب ندهید‌؛ خصوصا وقتی با شما کار واجب دارند‌!
کلا فضای مجازی جای خوبی است که به آدم‌ها نشان دهید باکلاسید‌. نظر‌هایی را که مردم برایتان در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارند، به‌هیچ‌وجه جواب ندهید.
 پیام‌های وایبر را هم ببینید، اما اصلا جوابی ندهید‌؛ الکی مثلا مشغله‌ها باعث شده است، این کار را فراموش کنید‌.
اگر هم مجبور به جواب‌دادن بودید، بگذارید چند ساعت بگذرد و بعد فقط یک جواب کوتاه بفرستید‌.
خداحافظی هم نکنید که اصلا شیک نیست‌‍‌‍! همین‌طوری یکهو بروید‌.
شوخی نکنید و شوخی‌های دیگران را فوق فوقش با یک « :)» جواب دهید‌. کلا نباید زیاد بخندید، این یک اصل است؛ هرچه بیشتر اخم کنید، خفن‌تر به نظر می‌رسید‌‍‌‍!

.

من واقعا چه کسی هستم؟
احتمالا‌ همه ما این آدم‌ها را در اطرافمان دیده‌ایم‌. آدم‌هایی که مارک لباسشان بهشان شخصیت می‌دهد و هویتشان را مدل گوشی‌شان مشخص می‌کند و اعتمادبه‌نفسشان را از زندگی در محله‌های بالا می‌گیرند‌.
آدم‌هایی که بیشتر از آنکه حرفی برای گفتن داشته باشند، حرف می‌‌زنند.
آن‌ها خودشان را جدا از «مردم جامعه» تصور می‌کنند و مدام همه‌چیز را بر سر مردم می‌کوبند و می‌گویند همه‌چیز تقصیر این مردم است که مثلا این ملت کتاب نمی‌خوانند‌‍‌‍! تاریخ نمی‌دانند‌‍‌‍! سیاست بلد نیستند‌‍‌‍! بی‌سوادند‌‍‌‍!
آدم‌هایی که فکر می‌کنند باید دیگران را زیرپا بگذارند تا بتوانند خود را بالا بکشند و می‌‌خواهند شخصیتشان را زیر حرف‌های بزرگی که از دیگران نقل می‌کنند، پنهان کنند‌؛ البته شاید در نگاه اول آدم احساس کند که این‌ها موفق شده‌اند و آدم‌های بزرگی هستند‌‍‌‍!
حقیقت این است که پایگاه اجتماعی‌شان هرقدر هم بالا باشد، از درون خالی‌اند‌. به‌قول قدیمی‌ها «طبل توخالی!»
انگار فقط توهمی از خاص‌بودن دارند‌ و گویی آسمان دهن باز کرده است و این‌ها پایین افتاده‌اند‌.
در دنیایی که ارزش‌هایش عوض شده است، همه ما تا حدی تعریفمان از «خود» به عوامل بیرونی مربوط می‌شود تا درونی‌؛ مثل داشتن ماشین فلان مدل؛ یعنی همه‌ ما تا حدی تجمل‌گرا هستیم‌؛ اما معنای تجملی‌بودن برای هرکسی فرق می‌کند‌؛ یعنی اصلا معنی آن، این نیست که تکنولوژی را دور بریزیم‌‍‌‍!
بلکه هرکس سقفی برای خودش دارد؛ یعنی این خوب است که ماشینمان هم سرعت زیاد برود هم امنیت بالا داشته باشد و هم نیاز‌های من را برطرف کند، اما اگر یک مدل بالاتر از آن را بخرم که فقط ماشین «مدل‌بالا» داشته باشم، معنایش تجمل‌گرایی است؛ حتی اگر ماشین «مدل‌بالا» هم می‌‌خریم، از دلیلش را بپرسیم.
اگر دلیلش منطقی بود که خب نوش جانمان‌‍‌‍! اگر نبود، حداقل مواظب باشیم که این مدل‌بالا‌ها برایمان «دلخوشی» باشند، نه دلیلی برای «اعتمادبه‌نفس». گاهی خوب است خودمان، خودمان را به این چالش دعوت کنیم و در خلوتمان مارک لباس، لپ‌تاپ، متراژ خانه، محله و خلاصه همه‌چیزمان را یک‌لحظه از خودمان بگیریم و آرام بپرسیم: «ما چه کسی هستیم؟»
اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید