باورها چگونه شکل میگیرند؟
وقتی به دنیا میآییم، اولین اضطراب را که به واسطه جدایی از رحم مادر است، تجربه میکنیم. مراقبین ما نسبت به گریههای بیامانمان واکنش نشان میدهند و از همان واکنشها، اولین تعابیر و تصاویر ما از دنیا، دیگران و خودمان شکل میگیرد.
ما در عمیقترین بخشهای وجودمان باورهایی را میپرورانیم که اغلب آنها را از تجارب دوران کودکیمان به دست آوردهایم. «دونالد وینیکات» معتقد است که رضایت و شادمانی ما به شرایط بیرونی مربوط نمیشود، بلکه به طرز عجیبی به خانه مرتبط است؛ یعنی نحوهای که والدین فرزندانشان را پرورش میدهند.
.
احتمالا شما هم دو نفری را دیدهاید که در یک شرایط یکسان، احساس، افکار و رفتار متفاوت دارند؛
البته این به معنای آن نیست که شرایط مهم نیست! بگذارید مثالی بزنم:
.
12 آذر ماه روز جهانی معلولان است. من یادم میآید آذر ماه سال 93 اولین بار سرگذشت «سید محمد موسوی»، موسس کارخانه «فیروز» را شنیدم و به اینجا که رسید، برای چند دقیقه ماتم برد:
«من فلج اطفال داشتم و نمیتوانستم حرکت کنم یا با بچهها بازی کنم. من ساعتها مینشستم و بازی آنها را تماشا میکردم (زمانی طلایی برای شکلگیری باورها) و مادرم برای من لباسی درست کرد که مثل لباس پادشاهان زریدوزی داشت با تزئیناتی باشکوه.
مادرم به من میگفت که هر کسی در این دنیا برای کاری خلق میشود و تو یک پادشاهی! برای همین لازم نیست با جسمت کار کنی؛ تو با فکرت کار میکنی و به دیگران که در حرکتند، نگاه میکنی و آنها برای فکرهای تو کار خواهند کرد (باور ارزشمندی، توانمندی و موثربودن)!»
.
باورهای بنیادین ما در روزهایی که شاید یادمان هم نیاید، ساخته شدهاند و همواره در پسزمینه روان ما فعال و روشن هستند و در هر تصمیمی که میگیریم، رد پایشان مشاهده میشود؛ دقیقا مثل اینکه عینکی رنگی زده باشیم و حالا دنیا را به رنگ آن عینک ببینیم!
خبر خوب اینکه «شخصیت» سازهای پویاست و میتواند تغییر کند؛ اما هیچ تغییری آنی و بیهزینه نیست و به قول «یونگ» گسترش شخصیت از پرهزینهترین کارهاست. اولین قدم شناخت و تشخیص هم این است که چه باورهایی در ما کار میکند؟ این مهمترین قدم است.
بعضی از این باورها سازنده و برخی غیرسازندهاند. اینکه من باور دارم که خوششانس هستم به کمکم میآید و اجازه میدهد امید در من زنده باشد و اینکه خودم را فردی بازنده بدانم، حتی میتواند تمام زندگیام را به هوا بفرستد.
.
اگر چه گفتیم که این باورها از تعامل ما با والدین در همان سنین کودکی ساخته میشوند، اما کمکم از یک سنی به بعد، خودمان به خودمان هم پیام جدید میدهیم.
در حقیقت بیشتر اوقات این پیامها مانند تقویت برای باورهای قبلی است. اگر این باور در ما وجود داشته باشد که: «قدر ما را نمیدانند»، ذهن میگردد و شواهدی را جمع میکند تا این باور قدرتمندتر شود. در مورد باورهای سازنده هم همینطور است؛ ذهن به سمت آنچه از ابتدا وجود داشته، متمایل است. باورهای ما مدل ذهنی ما را میسازند و طبق پژوهشها میتوانند از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کنند!
تمرین کنیم که به افکارمان در طول روز توجه کنیم و از پشت آنها باورهایمان را بیرون بکشیم.
توجه به باورهای انرژیبخش مثل تمرکز بر تواناییها و خودارزشمندی میتواند ما را در مسیر لذتبردن از داشتهها و رضایت از خود یاری کند؛ همچنین در افرادی هم که با ما در ارتباط هستند، تاثیر بگذارد؛ مثلا ذهن فرزندانمان را برای باورهای سازنده آماده کند.
شکستخوردن یک رویداد است که برای هر کسی در هر مقطعی اتفاق میافتد، اما خود را فرد بازنده تصورکردن، یک باور بنیادین است!